یه جشن کوچیک
دوم مهر پنجمین سالگرد عروسی من و بابا حمید بود این یعنی 5سال بود که تو این خونه زندگیمون رو زیر یک سقف شروع کردیم و تو سختی ها و غم و شادیها کنار همدیگه بودیم بله برای من انگار دیروز بود که جهیزیه ام و چیدم و شب بعد از جشن تو خونم دراز کشیده بودم به اتفاقات قشنگ اون روز و عکس و فیلمهام فکر میکردم،شب خیلی قشنگی بود خداروشکر که هروقت یادش می افتم فقط به وجود شوهرم افتخار میکنم که با هر سختی جلوی مخالفتهای همه وایستاد و اون شب رو طوری ساخت که من می خواستم ،و چقدر شیرینه یاداوری زحمات همسرم برای خوشحالی من .
ما معمولا سالگرد عروسیمون و جشن نمیگیریم فقط یه تبریک کوچیک برای یاداوری اون روز به همدیگه میگیم که اکثرا هم بابایی اول میگه اما امسال سالگرد عروسیمون مصادف شد با اولین تجربه کار با فوندانت من که دقیقا از دوسال پیش تصمیم گرفته بودم درستش کنم و بالاخره طلسمش شکسته شد چند روز قبل دوتایی خمیر فوندانت درست کردیم و کلی هم باهمدیگه بازی کردیم مجسمه های مختلف و ناناسی ،مار،عروسک،نون و .... بعد هم من یه کیک یخچالی درست کردم و روش رو با فوندانت تزیین کردم ،شب عید قربان بود و مامانی همه رو برای شام دعوت کرده بود من گفته بودم که دیرتر میایم بابایی که اومد وقتی بهش گفتم شام بالاییم چون خسته بود یکم ناراحت شد و گفت چرا زودتر بهم نگفتی تا یکم استراحت کنم ،بعدهم که کیک اوردم و عکس گرفتیم و شمع و باشما فوت کردیم و حاضر شدیم و رفتیم بالا و اونجا شما با پوریا و محمدسام بازی کردی و کلی بهت خوش گذشت شامتم خوب خوردی دخترکم و وقتی شب میخاستیم برگردیم خونمون بدون گریه و دردسر قبول کردی و خداحافظی کردی ،اومدیم پایین و خوابیدی گل نازم .
منتظر بابایی با کیک و موهیتو
اولین کیک با روکش فوندانت من
دوستام تو گروه آشپزی برای مدتی گذاشتنش پروفایل گروه
بابا حمید اومد با شمع پنج که به رنگ کیک میومد
یه عکس هنری مثلا خخخخخخخ
درسا خانوم درخواست عکس کردن
اینم دردونه خوشگل ماتو پنجمین سالی که مامان و باباش تو این خونه یکی شدن
اینم یه عکس هنری از یه کوچولوی نااااز
برش خورده کیک
یعنی تو کره مریخ هم بگردین هیشکی روکش کیک یخچالی و فوندانت نمیزنه که من زدم
پشت صحنه مراسم و بازی من و درسا جونم
درسا خانوم درحال رنگ کردن خمیر
سمت راستی اثر هنری مامان و سمت چپی ها اثر هنری دخترمه
اینم دخملک مو قشنگی که مامانش موهاشو اینجوری کرد
یعنی اصلا نفهمیدم چی شد یهویی انقدر کوتاهشون کردم