36 هفتگی درسا کوچولو و جشن سیسمونی
سلام...
دختر نازم 36 هفتگیت مبارک باشه
شما وارد هفته 37 ام از سفر 40هفته ایت شدی...
دیگه کامل کاملی و فقط وزن اضافه می کنی....
این روزا باید خیلی مراقب باشم..
آخه ممکنه شما هوس کنین زودتر تشریف بیارین
گاهی اوقات احساس می کنم سوزن تو شکمم فرو می کنن
امروز که تو اینترنت می خوندم انگار جای چنگ کشیدنای توئه
با اینکه جات کوچیکه اما خداراشکر فعالیتت خوبه...
حسابی مامان را میزنی و منم همش آخ و اوخ می کنم...
بابا هم که ذوق می کنه و میگه الکی نگو دخترم تو رو نمی زنه
احساسات بابایی هم مثل من فوران کرده....
گاهی اوقات شکمم را نوازش می کنه و حتی تو رو می بوسه
خیلی هم مراقبه که من لباس مناسب بپوشم تا تو اذیت نشی...
دیروز بهم گفت اگه دخترم را بزنی پوستت را می کنم
دیروزم جشن سیسمونیت بود...
بابا که دانشگاه بود و همه خریدای خونه را بابایی انجام داد...
ساعت سه دایی کوشولو و مامانی هم اومدن....
بعدشم که یکسری از کارها را انجام دادیم مهمونا اومدن...
که شامل سه تا عمه ها و دو تا دختر عمه ها و پسرعمه ات و مادربزرگت بودن.
بعد از یکم نانای کردن وسایلت را نشون دادیم...
بادیدن وسایلت کلی ذوق می کردن....
خوب بریم سراغ عکسهای جشن سیسمونی دخترم.
داخل کارت دعوت...
روی کارتهای دعوت سیسمونی
اینم شگون هایی که به مهمونا هدیه دادیم.
هدیه هات..
هدیه عمه عصمت(عمه بزرگت)
هدیه عمه اشرف و دخترای گلش مریم و مهشید
اینم هدیه عمه الهه و پسرش سام کوچولو
مادر بزرگت هم صد هزار تومن هدیه داد...
مامانی و بابایی و دایی ها هم که کل سیسمونیت هدیه های کوچیک و بزرگ اوناست.
زن عمو و پوریا کوچولو هم عروسی بودن و نتونستن بیان.
دست همگی درد نکنه و هدیه هات مبارکت باشه خانوم خوشگله
ییلیبل