درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

15 روز با درسا....

1391/9/23 18:01
نویسنده : مامان آرزو
1,551 بازدید
اشتراک گذاری

سلام...

بالاخره ما اومدیم.....

اومدیم با کلی عکسهای قشنگ ....

با کلی خاطرات قشنگ از روزهای تولدم....

من درسا کوچولو یکم آذر به دنیا اومدم...

وقتی اومدم خونه بابا به افتخار ورودم مهمونی گرفته بود..

راستش اون وقتا که تازه اومده بودم تو دل مامان ...

همش فکر می کردم بابا دوسم نداره....

مامان بهم می گفت مدل ابراز علاقه بابایی با بقیه بابا ها فرق می کنه...

مامان همش نگران بود که بعدا که بزرگ میشم همچین حسی نداشته باشم....

اما انگار اون مدل ابراز علاقه مخصوص مامان و وقتایی بود که تو شکمش بودممژه

از وقتی به دنیا اومدم خوب خودم را تو دل بابا جا کردم.....خجالت

انقدر زود به زود دلش برام تنگ میشهخجالت

کلی مراقبمه و همش قربون صدقه ام میره...

میگه خانوم...

خوشگله....

ناناز.....

قربونت برم..

چشماشو ببین....

وقتی می خندم میگه جونم...

وقتی گریه می کنم با عجله میاد بغلم می کنه....

میگه  جانم... نه ...نه.... چی شده خانومی؟...

خوب بریم سراغ مامان ....

مامان هم این روزا خیلی خوشحاله....

از وقتی بخیه هاشو کشیده و دردش کمتر شده....

حس شیرین مادری را بیشتر درک می کنه....

شاید به خاطر اینه که راحت تر بهم شیر میده...

شبها پیش همدیگه می خوابیم.....

و همه کارهامو خودش تنهایی انجام میده.....

منم این روزا خیلی شیطون تر شدم...خجالت

شیر خوردن برام مثل یه بازی می مونه....

مرحله اول آروم شیر می خورم....

مرحله دوم یک دفعه جیغ می کشم و اعتراض می کنم..

مرحله سوم :بلندم می کنن تا باد گلو بزنم..

مرحله چهارم: بعد یک دقیقه بادگلو می زنم...

و دوباره از اول....نیشخند

گاهی این بازی چند ساعت ادامه داره تا من سیر بشم....

آخرشم مامان انقدر خسته و کلافه میشه که دست به دامن شیر خشک میشننیشخند

می خوام همه توجه مامان و بابا فقط به من باشه....

با اینکه توی روز مامان به کارهاش نمیرسه اما چندان شکایتی نمی کنه.....

بیشتر شبهاست که دیگه از خستگی و سردرد گریه اش می گیره....نگراننیشخند

دیگه وقتی می بینم مامان حسابی خسته شده.....

بعدش سه تا چهار ساعت می خوابم تا حالشو ببره....

می بینید من چه دختر خوب و فهمیده ای هستم؟!!!خجالت

گاهی هم با بابایی مامان را اذیت می کنیم.....

مثلا بابا میگه من و درسا تو یه تیم هستیم....

بعد وقتی من بیدار میشم و شیر می خوام...

بابا هی میگه مامانی بدو ...مامانی بدو...

بدو که درسا خانوم شیر می خواد...

مامان میگه بذار چشماشو باز کنه.....

یکم گریه کنه گلوش باز بشه.....

خوب بذارین به کارهام برسمکلافه

بابا هم میگه نـــــــــــــــــه هرچی درسا خانوم بگهمژه

بعد مامان بی خیال میشه و میاد بهم شیر بده....

و اینگونه ما برنده میشیم.....هورا

و برای اینکه مامان غصه نخوره بابایی میره کارهای مامان را انجام میده....

خوب بریم سراغ عکسهای من از روز تولد تا 15 روزگی.....

تنها چند ساعت بعد از به دنیا اومدنم

آماده شدم تا برای اولین بار برم خونه....

اولین باری که پستونک خوردم ...آخه مامانی روزای اول شیر نداشتگریه

آستینای لباسم برام کوچیک بودتعجب

سه روزگی و یه خواب شیرین.....

عجب انگشت خوشمزه ای بود جای شما خالی.....

یه خواب شیرین بعد از دل درد.....

خانوم خوشگله تو بغل باباییش....

اینم یه خنده ناز تقدیم به بابای مهربون خودمماچ

 

4 روزه شدم....

اولین حمام زندگیم در چهار روزگی....

اینم عکس بعد از حمامم با لباسی که مامان قبل تولدم هر وقت می دیدش دلش ضعف می رفت

یه ژست دخملونه ماچ

مامان عاشق این عکسم شدهخجالت

5 روزه شدم..

مامان بسه دیگه لباسم تکراری شد..مژه

این یکی از مدلهای خوابمه که به نظر مامان خیلی جالب انگیزهقلب

اینم از نمای دورتر

 هفت روزگی واولین آزمایشی که دادم و پامو اوف چردن...

مامان کلی می ترسید و طاقت شنیدن گریه ام را نداشت....

اما من نشون دادم دختر قوی هستم و اصلا گریه نکردمخجالت

ناز نیفتادم؟خجالت

تو بغل عمه نشستم...

دارم فکر میکنم هشت روزم که شد لباس چی بپوشم؟سوالنیشخند

هشت روزه شدم...

مامان زودی لباسم را عوض کن تچراری شداز خود راضی

یه خنده کوچولوی ناز و دلبرانه...

یه نی نی 9 روزه در حال خوردن شصتش...

چه پر پیچ و تاب خوابیدمخنده

10 روزه شدم و بند نافم هم صبح 10 روزگیم افتاد و مامان کلی خوشحال شد....

از 11 روزگیم عکسی نداریمناراحتچه زود خسته شدی ماماندل شکسته

اینجا خودم تهنایی شیشه را نگه داشتم......

14 روزگیم و اولین باری که رفتم خونه مامانی مهمونیقلب

آخرین عکسم مربوط به 15 روزگیم و برگشتن از خونه مامانی بود....

دیر اومدیم اما با کلی عکس اومدیم امیدواریم ببخشیدمون...ماچبامن حرف نزن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

mAhyA
22 آذر 91 9:19
ماااااشااااالله به این دختر ناز و خوشتیپ منم عاااشق اینم هِی لباس خوشگل خوشگل تن نی نیا باشه و عکس بگیرم
سآنـ ـ ـآز
22 آذر 91 9:22
آخــــــــــــی چخده نـــــــــــــآزه دخملی ماشالا ایشالا قدم نورسیده مبارک باشه خانومی
رقیّه
22 آذر 91 11:51
واااااییی خدا چه نی نی نازی ماشششالا خدا براتون نگهش داره ای جانم
غزال
22 آذر 91 15:02
وای وای وای که تو دلمو بردی فنچولک من فدای اون انگشت خوردنت بشم من ) که جای من خالی دیگه آره ؟! چنان بیام خودتو بخورم که
نیلوفر/مامانه روژینا
22 آذر 91 17:05
وای درسا جونم/ماشالله .چه عکسهای نازی.فدا لالا کردنت که به نظر مامانت جالب انگیزه که واقعا هم جالبه.بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
fati_k21
22 آذر 91 17:53
خیلی خوشکله قدمش مبارک
سنا
22 آذر 91 22:40
سلاااااااااااااااام وایی عزیزم ماشاالله به دخملیت خیلی ناناسه براش قول هوالله خوندم انشاالله خدا حافظتون باشه... با خوندن وب خانمی کلی احساساتم هی قلبه و به صورت اشک روانه شد... برام دعا کردی؟ هی چرا فکر میکنم منو یادت نیست؟ وقتی از دیدن خانومیت لذت میبری واسه همه و منم دعا کن خدا یه همسر مهربون و یه نینی خوشمل بهمون بده
سنا
22 آذر 91 22:41
مبارک قدم هایه کوچک و پر عشق درسا جان را...
saba
22 آذر 91 23:20
آخی ناااازی....چه خوردنیه قدم نو رسیده مبارک باشه
مامان پاتمه
22 آذر 91 23:35
سلام عزیزم جووووووووونم چه عکسای نازی چه روز شمار خوشگلی دست مامان کوچولو درد نکنه که با همه سختی ها برات مینویسه
خاله هانیه
23 آذر 91 10:53
الهی خاله فدات بشه چیگر من .اخه تو انقدر نازی ماشاا... . دلم برات تنگ شده یه عالمه . اجی جونم برای تو هم همینطور دلم تنگولیده . دوستون دارم


ما هم دلمون برات تنگ شده خاله ای خوب زود به زود بیا خونمون راهت که نزدیکه....
مامان مريم
23 آذر 91 11:21
سلام مادرى مبارك باشه اميدوارم تا هميشه در كنار هم سالم و سلامت باشيد عكس سه روزگي ني ني تو خواب خيلي قشنگ بود عاشقش شدم شادزي و مانا باشيد
فرزانه
23 آذر 91 14:00
حالا این دختر خوشگل به باباش برده یا مامان؟

همه میگن شکل مامانشه
الی
23 آذر 91 16:33
خدا حفظش کنه ولی مامان کوچولو عکس های نی نی رو زیاد نذار چون نی نی نازمونو چشم می زنند هرروزم براش اسفند دود کن که نی نی ما چشم نخورند


چشم خاله ای حتما براش اسفند دود می کنم مرسی.
نانا و نینی جون
23 آذر 91 16:53
سلام بی معرفت پس من چی وبم سر نمیزنی 1 دقیقه همو نمیشه که بیا این روزا حالم بده عجیب دلتنگم برای منم دعا کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سنا
23 آذر 91 20:27
عکسایه درسا رو نشون مامانم دادم با کلی ذوق و بغض و اشک گفتم مامان بچه همون دوستمه که بهت گفته بودم... میدوم که میدونی به جز حس قشنگ مادرانه اون چیزه دیگه که هی اشکایه منو تحریک میکنه چیه؟ ممکنه به خاطر یه کاری بهت مسیج بزنم اشکال نداره؟حتما جوابشو بهم بگو... راستی پشت دستایه درسا انگار یه حالت کبودیه... منم آذریم و وقتی به دنیا آمدم پشت دست راستم کبودی بوده که به مرور زمان رفته... ماشاالله چشمایه درسا خوشگل و حالت داره به مامانش رفته باشه پس خوشبحال باباش...
MisS NazaNiN
25 آذر 91 0:21
آخی عزیییییییییییییییییییییییییزم سلام درسا خانوم من خاله نازنینتم دوست ِ مامانی که از وقتی بابای ِ مهربونت عاشقانه برای یه زندگی تصمیم میگرفتن همراه بودم تا الان که شما به دنیا اومدی ُ همه دنیای ِ مامان ُ بابا شدی امیدوارم روزی که نشستی اینجار ُ میخونی به خاطر همه زحمتایی که مامان ُ بابا برات کشیدن یه بوس ِ خوشمزه از لپشون بکنی که خیلی بهشون مزه میده ... خوش اومدی به دنیا عزیزم
مامان کوروش
26 آذر 91 9:40
عزیزم قدمش مبارک باشه خیلی ناز و دوست داشتنیه ، انشا... سلامت باشه
㋡ PreSidEnT AtrOpAt ㋡
26 آذر 91 12:23
خدا حفظش کنه خیلی نازه بازم از عکساش بذار
آتـــریـسـا جـون
27 آذر 91 0:44
وای چه نی نی نازی الهی فدات بشم من عاشق نی نی کوچولو هام خیلی دوستشون دارم راستی عزیزم خوشحال میشم به آتریسا جون منم سر بزنی اگه با تبادل لینک موافق بودی خبرم کن