خداحافظ ننه سرما..
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش بحال روزگار
خوش بحال چشمه ها و دشت ها
خوش بحال دانه ها و سبزه ها
خوش بحال غنچه های نیمه باز
سلام دخترکم چند روزه که هوا خیلی خوب شده ...
کمدت را که مرتب می کردم چشمم به یکسری لباسهای زمستونی افتاد که تاحالا تنت نکرده بودم
لباسهات را تنت کردم و ازت عکس انداختم..
از همکاری خبری نبود..
کلی اذیتم کردی و تو اکثر عکسهات با پستونک بودی
آخرشم گریه کردی و مجبور شدم بخوابونمت
ناناسی نمیدونی چقدر کار ریخته سرم ....
دیروز اتاق تکونی را شروع کردیم ...
بابایی که تمام روز داشت اوامر شما رااجرا می کرد...
شما هم از ساعت 5 صبح که بیدار شدی بداخلاق بودی و تمام روزمون با غر زدنهای شما گذشت
عصرهم به همراه مامانی و دایی کوشولو رفتیم خرید....
برای دایی که هیچی پیدا نکردیم...
منم روسری نخریدم آخر
فقط برای شما یه جفت کفش ناناز خریدیم
اولین کفش عیدت مبارک مموشک من
خوب بریم سراغ مراسم خداحافظی از لباسهای گرم زمستونی
الهی من فدای بغضت بشم اینطوری نکن دلم می گیره