اولین پارک
سلام ناناز گلی..
هرچی بزرگتر میشی شیطنتاتم بیشتر میشه
چند روز عمه اشرف اومد دنبالمون و رفتیم پارک اولش از اینکه رفتیم بیرون خیلی خوشحال شدی،یه کم رفتیم سرسره سواری بعدشم تاب سوارت کردم و تو کلی برام خندیدی اما یکم که گذشت خسته شدی و خوابت گرفت دلت از اون مدلهای خاص شیرخوردنت میخواست که تو پاک جلوی اونهمه آدم اصلا امکانش نبود خلاصه یکم شیرخشک خوردی و تو پارک چرخیدیم تا اینکه حسابی خسته شدی تو ماشین که نشستیم انقدر جاکم بود که نمیشد تکون بخوریم باهرزحمتی بود بالاخره بهت شیردادم و شما چشمهای نازت را بستی و خوابت برد خونه که رسیدیم مجبور شدم سینه ام را از دهنت دربیارم که کسی نبینه اینجور وقتا همیشه بیدار میشی و غر میزنی یا اگه سیرشده باشی می خندی برام اما اون روز انقدر خسته شده بودی که گردنت به سمت پایین خم شد و خوابت برد البته خیلی زود مامان به دادت رسید و محکم چسبودنت به خودش تا یه وقت اذیت نشی بعدشم دادمت بغل عمه جون و انگاری خانوم بادگلو داشت بیدار شد و با ورودمون به خونه مشغول شیطونی کردن شدی
این هفته بهت حریره بادوم میدم زیاد خوشت نمیاد البته هنوزم با قاشق غذا خوردن را یاد نگرفتی یه قاشق که میذارم تو دهنت دو تا قاشق میریزی بیرون خلاصه بعد از غذا کلی کثیف کاری می کنی
بعضی وقتا هم دو دستی قاشق را می گیری و میبری سمت دهنت و من باید کلی تلاش کنم تا بتونم قاشق را نجات بدم و باز بهت حریره بادوم بدم
راستی آخر هفته قراره با بابایی بریم نمایشگاه گل و گیاه من تاحالا اینجور جاها نرفتم اما شنیدم خیلی قشنگه و کلی تزئینات با گل طبیعی داره میخوام کلی عکس ازت بگیرم نانازی
اینم اولین ورق از آلبومم
اینم من درحال خنده به همراه پیترپن و دوستان
پرنسس کوچولو توی قلعه سحر آمیزش
اینم یه عکس کفشدوزکی از خانوم کوچولوی خوش خنده
وایــــــــــی آقا فیله هنرمند چه نقاشی خوشتلی کشیدی
تاب تاب عباسی چه کیفی داره بازی
مامان دستامو نگیر میخوام خودم تنها برم
ای بابا هنوزم که منو گرفتی میخوام تنهایی بازی کنم
هوراااا انگار مامان داره راضی میشه
ای وای چقدر عکس می گیرید حالا که اینطوری شد به دوربین نگاه نمی کنم
خوب ما از این عکس خیلی خوشمون اومد باز میذاریمش
با اینکه من به دوربین نگاه نمی کنم و چشمای مامانم بسته است
اما منظره اطرافمون انقدر قشنگه که حیفمون اومد نذاریمش به منظره نگاه کنید نه ما!!!!
عمه صدات می کنه شما به دوربین نگاه نمی کنی امیدوارم نمایشگاه گل که میریم همکاری کنی
اینجا هم دیگه خسته شدی و بعدش نمیدونم دستت به تیغ گلها کشیده شدشروع کردی گریه کردن
نانازی این اولین پارکی بود که رفتیم امیدوارم بهت خوش گذشته باشه