درسای گوشواره به گوش
خوشتل مامان سلام.. دیروز صبح با بابایی رفتیم و گوشهای شما را سوراخ کردیم.. خیلی استرس داشتم ،قبلش برات صدقه گذاشتم و دعا کردم زیاد دردت نیاد... هر درمانگاهی رفتیم گفت زیر یکسال قبول نمی کنیم و مجبور شدیم بریم طلا فروشی اونجا هم شما شیطونی کردی و نذاشتی اون یکی گوشت را باخودکار علامت بزنم ،اولین گوشت که سوراخ شد برگشتی مرده را نگاه کردی و شروع کردی گریه کردن اون یکی گوشت را که سوراخ کرد بغلت کردم و باهم اومدیم بیرون شیشه شیرت را دادم و خوردی و ساکت شدی .. الهی مامان فدای اشکای گوله گوله ات بشه نانازم... بابایی خیلی ناراحت بود و تا شب با من حرف نزد ... 7ماه و 2هفته و 6روزگی شب خونه مامان ملک دعوت بودیم لباسهات را عوض ...