درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

تولد مامان

 پنجشنبه 9مهر وقتی از مهدکودک برگشتیم وسایل پخت کیک رو خریدم و اومدیم خونه ،مشغول پخت کیک شدم بعد هم الگوی کیک دوربین رو کشیدم و کیک که پخته شد برشش زدم و منتظر شدم تا خامه آماده که تو فریزر گذاشتم یخش باز بشه ،از مدتها قبل تولدم یه کیک به شکل دوربین دیدم که عااااشقش شدم و چون حوصله مهمونی گرفتن نداشتم و سفارش کیک برای سه نفر هم کار مسخره ای بود و هم اینکه عمرا این قنادیای سمت ما بلد بودن خوب درش بیارن تصمیم گرفتم خودم درستش کنم و یه فیلم هم پیدا کردم که تقریبا مراحل و کار رو توضیح داده بود یه سوالاتی هم از دوستام که تجربه تزیین کیک داشتن پرسیدم و خیلی هاشون بهم گفتن سخته و بی خیالش بشم یه مدل راحت تر انتخاب کنم اما من همینو دوست داشتم...
15 مهر 1394

یه جشن کوچیک

دوم مهر پنجمین سالگرد عروسی من و بابا حمید بود  این یعنی 5سال بود که تو این خونه زندگیمون رو زیر یک سقف شروع کردیم و تو سختی ها و غم و شادیها کنار همدیگه بودیم  بله برای من انگار دیروز بود که جهیزیه ام و چیدم و شب بعد از جشن تو خونم دراز کشیده بودم به اتفاقات قشنگ اون روز و عکس و فیلمهام فکر میکردم،شب خیلی قشنگی بود خداروشکر که هروقت یادش می افتم فقط به وجود شوهرم افتخار میکنم که با هر سختی جلوی مخالفتهای همه وایستاد و اون شب رو طوری ساخت که من می خواستم ،و چقدر شیرینه یاداوری زحمات همسرم برای خوشحالی من . ما معمولا سالگرد عروسیمون و جشن نمیگیریم فقط یه تبریک کوچیک برای یاداوری اون روز به همدیگه میگیم که اکثرا هم بابایی اول م...
5 مهر 1394

34 ماهگی

سلام درسای ناز مامان  سلام به دوستای مهربونمون که به ما لطف دارن و منتظر هستن تا ما پست بذاریم  نمیدونم من اینطوری هستم یا این اتفاقات برای همه میفته و ممکنه مدتی از کارهای روتین عقب بیفتن و کلی کار بریزه سرشون و نتونن درست فکر کنن   مدتیه که همه برنامه هام به هم ریخته و یه جورایی عقب افتاده   خسته شدم از بس تو ذهنم یه چیزایی رو مرور کردم که فراموش نکنم و بعضی وقتا فقط به خاطر اینکه نمی تونم اینهمه کار رو انجام بدم از خیرش می گذرم و با گوشیم ورمیرم و الکی روزم و شب می کنم  و آخر شب هم ناراحت از اینکه هیچ کاری رو انجام ندادم و کارم و سبک نکردم    یه سایت آپلود بود که خیلی وقت پیش از ناچا...
3 مهر 1394

33 ماهگی

درسای ناز مامان سلام عشقم یکسری از خاطرات این ماه رو که تو پست های قبل به صورت جداگانه گذاشتم ،این ماه هم ماه پربار و خوبی بود برامون و حسابی بهمون خوش گذشت عشقم  یه مدل خواب بی نهایت زیبای دخترم  بعضی وقتها که به وبلاگهای دوستانمون سر می زنم و می بینم که بچه های نازشون و به کارگاه مادر و کودک می برن واقعا ناراحت می شم از اینکه نزدیکمونه همچین کارگاهی نیست یا من از وجودش بی خبرم و مدتهاست دلم می خواد شما هم با همسن و سالهات از این بازی ها انجام بدی و خلاصه یه روز از بابایی خواستم تا برام کاغذ رنگی بخره و قبل از خواب چندتا نقاشی پرینت گرفتم و تا ساعت سه که شمالالا کرده بودی مشغول کشیدن طرح ها روی کااغذ رنگی و قیچی ک...
5 شهريور 1394

1000days (آتلیه مامان 16)

ریسه های هزار روزگی دختر گلم کل تمی که برات درست کردم عشقم و خیلی خیلی زیبا شده بود با اینکه عجله ای شد  فدای ژست قشنگت بشم من  بااااااااااز هم عاشق ژست زیبات بشم اینم یکی از ژستای خودته عزیزم  اینم دومین کیک به مناسبت هزار روزگی که خودم پختم  فدای اداهای خوشگلت جووووووووونمی دختر بانمکم اینم نمکایی که وقتی عکس می گرفتم می ریختی  اینم یکی دیگه از نمکات چه عجب صاف نشستی شما جوووووووووون فدای لبات هزااااااااااااااار روزگیت مبارک عشقم یه بار دیگه شمعها رو روشن کردم ب...
31 مرداد 1394

جشن هزار روزگی

درسای نازم سلام عشق  1 0 0 0  روزه مامان  هزاااااااااااااااااار روزگیت مبارک دختر هزار روزه من یکشنبه مشغول کیک پختن شدم و برات یه کیک شکلاتی درست کردم و برای اولین بار از فر ماکروفر استفاده کردم برای پختنش و از قبل یه قالب طرحدار خریده بودم که با شکلات آب کرده تزیینش کنم و ظاهرش خاصتر از کیکهای معمولی بیرون بشه اما وقتی کیک داغ بود و گذاشته بودم که سرد بشه و از قالب جداش کنم شما رفتی و قالب رو بلند کردی و داغوووووونش کردی هیچی دیگه خورده های کیک که به قالب چسبیده بود رو ریختم تو قسمت دایره ای شکل وسط و چون کیک اسفنجی و نرم بود راحت گردش کردم و دورش رول  رول شکلاتی چسبوندم و برای روش هم با ...
27 مرداد 1394

روز دختر(آتلیه مامان15)

روی پیشونی ِ فرشته ها نوشته هرکی دختر داره جاش وسطه بهشته از آسمون میباره دُر و طلا و گوهر زر و سیمو نقره وقتی میخنده دختر یکی یدونه دختر چراغ خونه دختر گلابتونه دختر ماه آسمونه دختر قندو نباته دختر همیشه باهاته دختر اسم قشنگو نازش ورد لباته دختر تو شبای تاریک ماه و ستاره دختر کوچیکو بزرگش فرقی نداره دختر دختر کوه نمک دختر عزیزه چشماشو میبنده میخنده ریزه ریزه شاخه نبات دختر ، آب حیات دختر وقتی که غم داره دلت میمونه باهات دختر یکی یدونه دختر چراغ خونه دختر گلابتونه دختر ماه آسمونه دختر قند و نباته دختر همیشه باهاته دختر اسم قشنگو نازش ورد لباته دختر  ♫♫♫ تو شبای تاریک ماه...
26 مرداد 1394