درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

6 روز مونده تا شنیدن صدات....

سلام دخمل گلم وایـــــــــــــی که چقدر دلتنگتم عزیزم...... چقدر حس داشتنت خوبه..... چقدر تکون تکونات جذابتر شده برام.... همش یه احساسی دارم.... دلم می خواد یه کاری انجام بدم حسش را ندارم بابا هم که امروز همش درحال استراحته.... فقط بیدار شد ناهار خوردیم باز خوابید.... منم بهش گیر ندادم آخه 6روز دیگه تو میای.... اونوقت دیگه از استراحت کردن خبری نیست..... مدام باید دور و بر تو بچرخیم تا چیزی کم نباشه فقط 6 روز مونده تا صدای گریه هاتو بشنویم..... البته امیدوارم خیلی کم گریه کنی ... مامان طاقت شنیدن صدای گریه ات و دیدن اشکاتو نداره..... چقدر این روزا تنبل شدم من.... کلی کار دارم اما انگار نه انگار این رو...
25 آبان 1391

7 روز مانده تا در آغوش گرفتنت

سلام.... وایــــــــــــــــــــی که چقدر هیجان زده ام.... همراه با یک بی حوصلگی شدید  اصلا انگار آدم نمیدونه حالش چطوریه؟ آخه می دونی دخملم مامان کلا آدم عجولیه.... یعنی مدلش یه طوریه که واسه خودش استرس سازی می کنه.... آخه یکی نیست بگه مسائل مالی و گوسفند و بیمه و بیمارستان و..... به تو چه ربطی داره آخه مامان کوچولو البته اون یک نفر هستا کو گوش شنوا بابا همش میگه بابا اینا به من مربوط میشه خودم حلشون میکنم.... اما من هر روز می پرسم رفتی دنبال کارهای بیمه؟؟؟؟ راستی گوسفند را چیکار می کنیم؟؟؟؟؟؟ ظرفها را نمی شوری؟؟؟؟؟؟ بخاری را وصل نمی کنی؟؟؟؟؟ لوستر اتاق نی نی هنوز خرابه؟؟؟؟؟ اون روز که میریم بیمارس...
24 آبان 1391

شمارش معکوس برای لمس دستات...

سلام ... چند روزه که شمارش معکوس برای دیدن دخترم شروع شده... این روزا یه حال و هوایی دارم که نمیشه تفسیرش کرد.......... فقط مامانایی که این مرحله را گذروندن حالم را می فهمن یه احساس قاطی دارم انگار..... یه حس خوشحالی همراه با غم ... هرچی هست خوبه... این روزا گاهی درسا کمتر تکون می خوره و من را می ترسونه... کلی دعا می کنم تا این چند روزه هم بگذره و به سلامت دنیا بیاد.... دیشب دلم خیلی درد می کرد... گفتم نکنه نی نی زودتر بیاد!!!! خلاصه کلی باهاش صحبت کردم ... و گفتم: دخترم 8روز ارزش نداره که تو آبانی بشی دختر کوچولوی مامانی سلام دلم خیلی برات تنگ شده عزیزم.... بابا همش بهم میگه :آخه مگه تو دیدیش که انقدر م...
23 آبان 1391

37 هفتگیت مبارک خانوم خوشگله....

سلام سلام به دختر کوچولوی ناز نازیم چقدر روزها دیر می گذرن هااااا.... تو این هفته حسابی چاق شدی... یعنی ایشالا کلی تپل مپل شده باشی بین 2720 تا 3400 باید شده باشی خانوم دکتر که برام سونو ننوشت... گفت : لازم نیست وزن نی نی خوبه قدتم بین 48.2 تا 50.8 شده دیگه... قند عسلم تو چقدر بزرگ شدی هاااااا باورم نمیشه دقیقا یازده روز دیگه تو رو بغل می کنم.... دیشب با بابایی لباسهایی که تو بیمارستان لازمت میشه را آماده کردیم.... بابایی گیر داده بود باید مارک لباسها را ببریم.... می گفت : نی نی پوستش حساسه اذیت میشه بعد از بریدن مارکها هم هی می کشید به صورتش تا مطمئن بشه نرم هستن و تورو اذیت نمی کنن خلاصه کلی وسواس به...
20 آبان 1391

لباسهای درسا کوچولو..

بقیه لباسهای دخترم ادامه مطلب.   لباسهای نخی خانومی.. لباسهای بافتنی همه هنر دست مامانیه خودمه..دستش درد نکنه. این واسه یک سالگیته ناز گلم... زحمت این یکی رو دختر خاله مامان کشیده... این پیراهن و شنلش هم خودم برات بافتم خوشگلم. اینم خاله ام برات بافته ناز گلکم... اینم کلاه های دختر گلم که یکی دیگه از خاله هام براش بافته... این شال را خودم برات بافتم خانومی... این کلاه را هم خودم برات بافتم ... پاپوشهات را هم خودم ...
15 آبان 1391

اسباب بازیهای درسا کوشولوم

بقیه عکسها در ادامه مطلب طبقه اول ویترین ماشین لباسشویی، همزن،قهوه ساز،توستر،مخلوط کن و اتوی نی نی چرخ خیاطی که وقتی هفت سالم بود و برادرم به دنیا اومد برام هدیه آورد سماور و چراغ که مال سیسمونی خودم بوده... لیوان باب اسفنجی هم تولد پسرعمه درسا که بود عمه جونش بهش هدیه داد.... این عروسکم وقتی برادرم به دنیا اومد عمه ام برام خریدش... اینم خالم از مکه برام سوغاتی آورده بود... اینم تزئین شده اش... اینم اسباب بازیهای دخترم.. ...
15 آبان 1391

تخت و کمد درسا کوچولوی مامان

سلام به دوستای مهربونمون و به دختر کوچولوی خودم... بالاخره عکسهای سیسمونی حاضر شد... متاسفانه اتاق درسا خیلی کوچیکه... و یه جورایی فضا برای عکاسی نداشتم... اینه که ممکنه عکسها از نمای مناسبی گرفته نشده باشه.... از رنگ اسپرت کمدش خیلی خوشم اومد واسه همین صورتی نگرفتم. اینم تخت دخملی به همراه موتور پوشکیش  اینم عکس روتختی دخترم... بقیه را ادامه مطلب می گذارم تا اینجا شلوغ نشه...   لوستر اتاق نازگلم آویز تخت یه بار دیگه کمد نی نی  گل سر ها،گردنبند ها،کیف ها و ست کیتی که مامانی عاشقشونه تخت از نمای دیگه البته همه تون می دونین اما واسه اینکه توضیحی داده باشم میگم. ت...
15 آبان 1391
14948 0 11 ادامه مطلب

36 هفتگی درسا کوچولو و جشن سیسمونی

سلام... دختر نازم 36 هفتگیت مبارک باشه شما وارد هفته 37 ام از سفر 40هفته ایت شدی... دیگه کامل کاملی و فقط وزن اضافه می کنی.... این روزا باید خیلی مراقب باشم.. آخه ممکنه شما هوس کنین زودتر تشریف بیارین گاهی اوقات احساس می کنم سوزن تو شکمم فرو می کنن امروز که تو اینترنت می خوندم انگار جای چنگ کشیدنای توئه با اینکه جات کوچیکه اما خداراشکر فعالیتت خوبه... حسابی مامان را میزنی و منم همش آخ و اوخ می کنم... بابا هم که ذوق می کنه و میگه الکی نگو دخترم تو رو نمی زنه احساسات بابایی هم مثل من فوران کرده.... گاهی اوقات شکمم را نوازش می کنه و حتی تو رو می بوسه خیلی هم مراقبه که من لباس مناسب بپوشم تا تو اذیت نشی... دیروز...
14 آبان 1391

35 هفتگیت مبارک ناز گل مامان

سلام به دختر یکی یکدونم تولد 35 ماهگیت مبارک خوشگله... 35 هفتگیت هم تموم شد... و شما وارد هفته 36ام از سفر 40هفته ایت شدی.... تولد 8 ماهگیت هم مبارک باشه خانوم خوشگله... بالاخره به ماه آخر رسیدیم... هشت ماه گذشت و من و تو کلی سختی را پشت سر گذاشتیم... تو هرروز بزرگ و بزرگتر شدی و من بیشتر عاشقت شدم دیروز پیش خانوم دکتر بودم... کلی استرس داشتم که با سزارین موافقت نکنه... وقتی هم رفتم پیشش اولش گفت بی خود عمرا من بذارم سزارین بشی بعد که گفتم نه من شرایطش را ندارم و می ترسم و شوهرم کارش شیفتیه و........ خلاصه شلوغش کردم گفت ببینیم چی میشه وقتی هم فشارم را چک کرد و بالا بود ... گفت چیه ترسیدی طبیعی زایمانت کنم ...
11 آبان 1391