درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

600 روزگی درسای نازم

سلام به دردونه مامان عشق کوچولوی من امروز شما   روزه شدی  روز از بهترین روزهای عمرم در کنار شما گذشت و هرروز بیشتر از قبل عاشقت شدم و الان بدون تو نمیتونم زندگی کنم عشقم دخترک   روزه من تولد  روزگیت مبارک اول از عکسهای آتلیه ات بگم عشق مامان   یکی از عسکهات که ایستاده بودی تو دکور سبد گل را برای همه عمه هات و مامان بابایی چاپ کردم و برای مامان بابایی و عمه عصمت که خیلی برات زحمت می کشه و لباسهای خوشگل خوشگل میدوزه را زدم روی شاسی اما برای بقیه بدون شاسی بودش این و وقتی عکسات را تحویل گرفتم انداختم  بعد عکسهای لیت کوچیکی را که آتلیه بهمون هدیه داده بود را پ...
23 تير 1393

عکسهای آتلیه

اینم از عکسهای اولین آتلیه تخصصی نانازی   فدای دخمل قشنگم که انقدر نااااااز خندیده این عکس رو شاسی زدم و رفت روی دیوار خونمون اینم مامانی خوشش اومد و برای خودش زد روی شاسی          ...
18 تير 1393

آتلیه مامان شماره7

کوشمولوی مامان سلام به آخرین سری از عکسهای آتلیه مامان تو این ماه رسیدیم امروز صبح هم از آتلیه سها تماس گرفتن تاعکسها را برام بیارن و بعد از دوساعت به دستم رسید واااااای که چقدر قشنگ شده بودن عسلکم چندتا عکس کوچیک هم از هر کدوم عکسها هدیه داده بودن که یادشون رفته بود از سه تا عکسها بزنن و کلی ناناحن شدم بعدشم اومدم سی دی عکسهات را بریزم تو کامپیوتر که بذارم وبلاگت اما متاسفانه دیروز شما دی وی دی رام را باز کردی و دوتا dvd گذاشتی توش و بابایی به زور بازش کرد و فک کنم خراب شده چون هرکاری کردم dvd عکسهات را باز نکرد احتمال زیاد پست بعدی عکسهای آتلیه ات خواهد بود عزیزم روی جعبه dvd هم عکس شما را چاپ کرده بودن و اسمت را نوشته ...
17 تير 1393

آتلیه مامان شماره6

ناز گلکم سلام دوروز پیش باهم رفتیم تو حیاط تا چند تا عکس ازت بگیرم و دلیل اینکه اینبار آتلیه تو حیاط بودش هم این بود که دوربینمون تو نور زیاد عکسهای بهتری می گیره  این عکس که من خیلی دوستش دارم و بابایی میگه مثل حضرت موسی شدی ببین پاهات را چه خوب درست کردم انگار واقعا توی آب هستش اینجا داری شن بازی هم می کنی این عکس که به نظرم خیلی خوب شده و احتمالا چاپش می کنم و اینم یه عکس ترکیبی دیگه خوب بریم سراغ پشت صحنه آتلیه مامان نانازی که چشماش به آفتاب خیلی حساسه و اولش که میاد بیرون همش اینطوریه تا چشمای نازش به نور شدید آفتاب عادت کنه،وقتی بیرون میریم هم عینک مامانش و میزنه تا اذی...
14 تير 1393

دسته گل درسا خانوم

سلام خانوم خرابکار دیشب با بابایی رفتیم پارک و وقتی برگشتیم خانوم خانوما تو ماشین خوابش برد و برای همین نتونست شیر آخر شبش را بخوره و صبح ساعت شش مامانیش را بیدار کرد و بعد که تا ساعت هشت نونو خورد و مامانی را بیچاره کرد مامانش براش شیردرست کرد و پوشکشم عوض کرد و نونو داد دوباره تا بلکه بخوابه و بذاره روز جمعه یکم بیشتر استراحت کنن اما خانوم خانوما هی اومد بالای سرمامانیش و گفت مامان مامان و هی رفت بالاسر باباش و گفت حمید حمید و نذاشت هیچ کدوم بخوابن تا اینکه یهو سرو صداش نیومد و مامان و بابای خسته اش از هوش رفتن و بعد از نیم ساعت که یهو مامانی از خواب پرید دید بلهههههههههه درسا خانوم ماژیک وایت بردش را برداشته و آثار هنریش را روی دی...
13 تير 1393

آتلیه مامان شماره 5

از بعد از آتلیه دوباره جو عکس و آتلیه گرفته من و چند روز یک بار بساط آتلیه راه میندازم و ازت عکس می گیرم هرچند کیفیت عکسهای دوربین به خوبی قبل نیست و شماهم طبق معمول اصلا باهام همکاری نمی کنی اما بازم عکسهای قشنگ و نازی توشون هست که میشه حتی چاپشونم کرد البته باید یه مقداری روشون کار کنم برای چاپ  عکسهای آتلیه ات تا یک هفته دیگه به دستمون میرسه و ایشالا که خوب میشن تو دکورهای آتلیه سها یکی بود که چمدون قدیمی بودش و کلی لباس و کفش و گردنبندهای نی نی دور و برش ریخته شده بود که من وقتی تو آتلیه با سایز بزرگ دیدم خیلی خوشم اومد و متاسفانه لباس و کفش هات پیشمون نبود از اونجایی که مسیر آتلیه خیلی دور بود و احتمالا به این زودی...
10 تير 1393

پروژه آتلیه

پروژه آتلیه از یک ماه پیش شروع شد و وقتی میگم پروژه یعنی واقعا برای خودش پروژه ای بود یک ماه پیش که رفته بودیم خرید برات دو دست لباس خوشگل خریدم که خیلی بهت میومد و تصمیم گرفتم ببرمت آتلیه  ناز گلکم از اونجایی که من خودم کار با فتوشاپ را بلدم و حتی بهتر از آتلیه های معمولی می تونم رو عکس کار کنم ،کار هر آتلیه ای نظرم را جلب نمی کنه و به نظرم خیلی معمولی و پیش پا افتاده میاد  سری قبل هم که هرچی گشتم آتلیه خوب نزدیکمون پیدا نکردم و آتلیه های نزدیکمونم همه کاراشون را با پک های آماده بازار انجام میدادن و روتوششونم اصلا خوب نبود و قیمت هاشونم الکی گرون بودش و اسم خودشونم گذاشته بودن آتلیه کودک خلاصه رفتم پیش یکی که یکسال از ...
9 تير 1393

19 ماهگیت مبارک عروسک

سلام نازدونه اول از نی نی وبلاگ تشکر کنم که با اعتماد به ذخیره خودکارش هرچی نوشته بودم پرید و باید از اول تایپ کنم خوشگلم یک ماه دیگه از روزهای خوب با تو بودن گذشت و تو 19 ماهه شدی عشقم  ماهگیت مبارک چی بگم و از کجا شروع کنم؟!!! انقدر شیرین و نمکی و خوردنی شدی که نمیدونم باید چطوری در قالب کلمات برات بنویسمشون این ماه به خاطر آتلیه آب بازی نکردیم و اصلا تو حیاط نرفتیم تاخدایی نکرده مریض نشی و کارها خوب پیش بره و بیشتر وقتمون را تو خونه بودیم و باهمدیگه نقاشی می کشیدیم و کارتون تماشا می کردیم ،توپ بازی می کردیم،دنبال بازی،هوهو چی چی و کلی بازیهای دیگه   اینجا پاهای کوچولوت را به پای مامان چسبوندی ...
3 تير 1393

قالب جدید

عزیزم خیلی وقت بود میخواستم برات قالب بسازم اما عکسهای مناسب قالب نداشتیم آخرم انقدر از قالب قبلی خسته شده بودم که تصمیم گرفتم عکسهای اولین آتلیه ات که مال 11 ماهگیت بود را بگذارم تا بریم آتلیه و عکسهای جدید را تحویل بگیریم و یه قالب خوشگل با عکسهای جدید نانازی داشته باشیم. ...
18 خرداد 1393